ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
آنچه را میدانم خواب پریشانی است که در وحشت نادانی دیده ام
آنچه راکه میخواهم .کودکانه هائی است که از بلوغ می ترسیده
آنچه را که فراچنگ دارم فرصتی است که در عاشقی از کف داده ام
آنچه را که میگویم بغض های فرو خورده ائی است که بیادگار
گرفته ام
آنچه را که از دست داده ام تاوان دانائی بچگانه ائی بوده که قند
را بیشتر از کوه دوست داشته
آنچه را که می بینم حاصل عادتی است که قوم وقبیله ام را سوخته
آنچه را می شنوم بارش درد سرگردانی بر کویر دل تشنه است
راهی که میروم. فرار ابدی اجدادی است که اسارت در خود را حس
کرده بودند
آنچه را ویران میسازم .تنها سرمایه واقعی انسان(عمر)است
آنچه را تنفس میکنم هوای تهی از فریاد است
آنچه در آئینه میبینم تصویر تصوری است که مادرم داشت
کاری که میکنم تدوین قانونی است که با مرگ غریبه است
آنچه را که میخورم حاصل آفتابی است که رخ آز آن پوشاند ه ام
آنچه را که مرگ میگویند مکاره ائی است که خلوص ناب را می خرند