ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
مرا هم دعوت کرده بودند.دیشب را میگویم
یک گرد همائی بود که هر کس سهم خودش
را باید میداد.بانی جلسه پیش بینی کرده بود
صد نفری خواهند آمد.اما حدود هشتاد نفر
آمدند باز هم عالی بود.
جلسه از ساعت هفت شب شروع شد در
سالن باغ جنت خیابان نیروی هوائی .
تعدادی از پرسنل باز نشسته امور مالی
نیروی هوائی که زنده بودند؛وقت داشتند؛
بیمار نبودند؛عروسی نبودند؛عزا نداشتند
؛در بیمارستان بستری نبودند آمده بودند.
نگاهها آشنا بود ؛در دلها بسته ؛صورتها پیر
چروکیده.بدون ادعا ؟ بدون تعارف؟
بعضی از اینکه هنوز اسمشان در خاطرم مانده
خوشحال بودند و من از زنده بودن همه اشان
دلشاد.
بازنشستگی ؛عجب دنیای غریبه ائی
اگر بار دیگر بدنیا بیایم میروم آخوند میشوم
که عمرا باز نشستگی نداشته باشه و ایضا
کار و نگرانی بازار