Archives    آرشیو

Archives آرشیو

This blog is the archive of my old blog - I am recently publishing articles in English translation
Archives    آرشیو

Archives آرشیو

This blog is the archive of my old blog - I am recently publishing articles in English translation

عکس تو


دوستی داشتم .او کسی را دوست داشت.زمانی بر این دوستی گذشت

دوستیشان افزون شد. همه دوستان به این رابطه غبطه میخوردند.

مدتی گذشت .احوال دوستم دگر گون شده بود و هیچ نمی گفت!

روزی در حالتی احوال معشوق را از او پرسیدم

اشکی ریخت و گفت:

یاد معشوق و محبت او شبانه روزم را پر کرده بود تا در ملاقاتی به

او گفتم ای جان از تو میخواهم یک قطعه عکس از روی ماهت بمن

بدهی تا مونس تنهائیم باشد

محبوبم نگاهی از تعجب به من انداخت و رفت و دیگر از او خبری

ندارم

پرسید تو میدانی چرا؟؟؟؟؟

شما چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.