ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
گزارش یک قتل
در شماره اول مجله کوله بار(ویژه نامه راهیان نور)فروردین 1390 به صاحب
امتیازی سازمان اردوئی راهیان نور و گردشگری بسیج مستضعفین
و به مدیریت مسئول یعقوب سلیمانی و سر دبیری سید محمد حسین حسین زاده
یک گزارش قتل در صفحه 76 طی داستانی بنام (که ریا نشه)آمده
این داستان در قسمت کوله بار نو جوان است من قسمت پایانی این
داستان را عینا می اورم و قضاوت را بعهده خواننده میگذارم
((((رفت و رفت تا رسید روی پتوی دوتا صادقی ها دو پایش که روی
پتو قرار گرفت صادقی ها با هم پتو را از زیر پایش کشیدند.پاهای نادی
رفت توی هوا و با کمر آمد روی زمین .طاهری یک پتو انداخت رویش
و یکی گفت هورا هورا نماز شب! بچه ها یکی یکی از زیر پتو هایشان
کی چریدند بیرون و می دویدند و می افتادند روی نادی ،نادی زیر پتو
داد می زد و کمک می خواست
هر کسی هنوز مپریده بود روی این کوه آدم می گفت:حالا کمکت می دم
و می دوید و می پرید روی کوهی از آدم
سنگر از سر و صدای بچه ها می لرزید جیغ و داد می کردیم و جشن
پتویمان به اوج خودش رسیده بود که حاج آقا با یک فانوس داخل سنگر
شد و گفت :بچه ها چه خبرشده ،بچه ها همه با هم گفتند خبری نیست
حاجی،نادی داره نماز شب می خواند.ما ریختیم روش که ریا نشه!!؟
اسماعیل که نماز شب می خواندسلامش را داد رو به حاج آقا کرد و گفت
:این اولین و آخرین نماز شب نادی بود!!!!؟))))
این داستان برای نوجوانان ایران تدوین شده
متاسقم