Archives    آرشیو

Archives آرشیو

This blog is the archive of my old blog - I am recently publishing articles in English translation
Archives    آرشیو

Archives آرشیو

This blog is the archive of my old blog - I am recently publishing articles in English translation

هدیه برای رضا

شاید کمی لوس به نظر بیایداما من بشدت احساس دوستی نسبت به رضا موسوی دارم

رضا جان همیشه بشکل دریای نجیب و مواج در جای جای ذهن من تجسم پیدا میکنی

من در انتظار روزی هستم که در قلل مرتفع زندگی زمان کافی پیدا کنی تا اینکه من وتو اینقدر بحث و گفتگو بکنیم که خروسک بگیریم

یک اعتراف ساده-معنی و جهت تلون را فراموش کرده ام

یک خبر خوش-دوست بسیار با صفائی بنام مهرداد بزرگ...از نظر فنی مرا پشتیبانی میکند

یک خبر جدید سایت toonal3هم بعله اما برای فارسی کردنش مشکل دارم

یک درخواست ادرس ای میل خودت را به naval_mhsعنایت فرما

سایت های قبلی من زرشک داده اند

 

غروب جمعه

بعضی وقتها مغز قفل میشود البته علل متفاوت دارد اما در روز جمعه دلیل خاصی دارد

غروب جمعه یک چیزی که باید خوب بوده باشد تمام میشود و اغلب هم خوب نیست

مهمتر اینکه فردا باید رفت سر کار حالا نگرانی از بیخوابی شب و بیدار شدن صبح

جمعه یود خوبی بود اگه   جمعهای خوبی از انسانهای همدل با یکدیکر همکلام میشدنددر جاهائی مثل قهوه خانه یا کلوپهای مختلف و یا خانه دوستان

جمعه روز خوبی است  اگر ما همدیگر را با احترام یاد کنیم

بزرگ کردن دنیا

یک تاکتیک جالب وجود دارد بنام بزرگ کردن دنیا در این روش دنیا بقدری بزرگ میشود که میتوان پست وبلند یک ماسه را کاملا دید

کاربرد پس از قبول واقعی بودن این مطلب و باور اینکه بدون ابزار هم اینکار ممکن است کم کم یاد میگیریم که گوشه های ناپیدا اما موثر و یا خطرناک موضوعات و تصمیمات خود را براحتی مشاهده کنیم

این البته نیازمند تمرین خواهد بوذ اول از موضاعاتی شروع کنید که بی خطر و عادی هستند بعدا که کار آمد شدید نتایج بسیار دلگرم کننده است

احتمالا مانع این عمل ترس خواهد بود اول باید با ترس خود کنار بیائید عقب راندن ترس و نفی ان فایده ائی ندارد اجازه بدهید کاملا بترسید و حتی کاملا عصبانی شوید مانعی ندارد مهم تینست که بالاخره بکار خود بعد و یا حین ترسیدن ادامه بدهید

شرافت سربازی

امروز کسی حکایت کرد که روزی روزگاری فرماندهی با ستوانی  در افتادند.ودر کیش بودندی.علت در افتادن ان بودی که افسر مادون ندیده اجناس گرانقیمتی را رسید نکرده و اصرار همی کرد که اول جنس را باید در انبار کردن و بعد رسید ستاندن.فرمانده که سرهنگی بوده میفرموده اجناس به جهت تشریف فرمائی اعلیحضرت است ستوان همی بر نظر خود پای میفشرده

کار به تهدید کشیده و فرمانده  سوگند سخت خورده که افسر مادون را اخراج خواهد کرد.بدین منظور فرمانده شرفعرضی تهیه و بحضور اعلیحضرت در وقتی مناسب تقدیم میدارد.اعلیحضرت در پائین نامه سرهنگ  مرقوم میفرمایند

مگر افسرشما شرافت سربازی ندارد

این قصه بدان آوردم که سپاس مند شرافت باشم وگرنه کلام شاهان همان شاه کلام است حتی پس از اینهمه خاکستر

 

نجابت

در یک عملیات باستانشناسی کتابی فراچنگ آمد که جلد نفیسی داشت و باستانشناسان مشغول ترجمه آن از زبان ماقبل تاریخی آن میباشند یکی از باستان شناسان اظهار عقیده کرده این زبان فارسی مربوط به قبل از دوران پینگیلیش است.یکی از مردم حلبی آباد که صد سال از عمر خود را بمصرف الکی رسانده گفت وآن زبان زبان شیرینی بود که شعر بسیار با آن سروده شده و دیوانها به بازار داشته

زنی که دیروز غروب از ایدز مرد در ساعات آخر در راه ترجمه یکی از لغات این کتاب به

دانشمندان کمک شایانی کرد او در یک مصاحبه مطبوعاتی در بیمارستان از زیر چادر

اکسیژن بیان کردکه این کلمه نا آشنا نجابت خوانده میشد و کار برد حیاتی

نداشت و اززمان های قدیم و قبل از هجوم عقیده به جای مانده بود این کلمه

دستاویزی در دهان جوانانی بود که مایل به ازدواج نبودند و خانواده ایشان  مجبورشان

میکرد آنگاه این جوانان با پرتاب این تیر (دختره نجیب نیست)از ازدواج

فرار میکردند.پدر ومادر که خود عمری در آرزوی رسیدن به نجابت آه سرد از نهاد

کشیده بودند موقتا از اصرار دست بر میداشتند و مادر در همین حال به تلفن دخترش

که ازاو اجازه میخواست شب را در خانه پری بماند جواب مساعد میداد و از پشت سر

بیرون رفتن پسره لندهور خودش را مشاهده میکرد که از خانه بیرون میرود

هیچگاه بیرون پشت سر آقا زاده شبیه مرد خانه نشد و مادر در حسرت یک لحظه

نجابت منتظر عروس نجیبی بود تا بفهمد این تحفه چه بوئی دارد که شوهرش اینقدر از

ندیدینش آه میکشد  

زنه که ایدز داشت مرد و قصه نجابت ناتمام ماند