ادامه مطلب
آخرین جنایت بین المللی که بنام قومیت و ملیت بوجود آمد جنگ جهانی
دوم بود.ولی هنوز هم مشکلات و بدبختی های زیادی در مورد تفاوت
قومیت و ملیت در جریان است. نسل کشی های افریقا و شرق آسیا و
همچنین حملات سفید پوستان به رنگین پوستان نشان دهنده اینست که
هنوز تفاوت قومیت یک معضل بین المللی است. شاید در ابتدای امر
این مشکل در رابطه با فرهنگ قرار نگیرد چون هم آزار و اذیت
قومیتی در کشورهای مدرن وجود دارد و هم در کشورهای دیگر.اما
میتوان با کمی دقت متوجه شد که میتوان نشانه های فرهنگ کشاورزی
با تمام مشخصات آن را در کشورهای متمدن هم مشاهده کرد. شاید
زیاد نتوانیم نشانه های فرهنگ کشاورزی را در اروپا و امریکا
تشخیص بدهیم ولی میتوان با همین حملات به وجود فرهنگ کشاورزی
حتی در پیشرفته ترین کشورها هم پی برد محور بحث من وجود یا
عدم وجود فرهنگ کشاورزی در فلان کشور و... نیست بلکه می دانم
که ما برای رسیدن به تمدن و پیشرفت خوب نیازمندیم که از قومیت ها
عبور کنیم . شواهدی چند در ایران در مورد قومیت گرائی قابل مشاهده
است که من فهرست وار بیان می کنم. نحوه آموزش یکنواخت در
سراسر کشور با زبان پارسی.انتشار روزنامه های پر تیراژو
روزنامه رسمی کشور با زبان پارسی-پخش برنامه های اخبار در
سراسر کشور با زبان پارسی البته اخبار محلی با زبان محلی هم
پخش می شود که بسیار ارزنده است اقدامات متفاوت عمرانی در
استان های پارسی نشین و سایر استان ها با قومیت های دیگرو
اتخاذ سیاست های قومیتی که تضعیف قومیت های اجتماعی و
مذهبی در آن مستتر است. این کاملا مشخص و قابل لمس است که ما با
یک کلیت که بتواند مجموعه.....
ادامه دارد
ادامه مطلب
نویسندگان و کارگردانان و هنرپیشه ها و حتی روحانیون زیادی
بواسطه داشتن اطلاعاتی مورد پذیرش جامعه قرار می گرفتند
مسلم است که در مقام پیروی، مردم، دیگر فکر نمی کردند و
بدانش و دانائی احتمالی مرشد خود تکیه می کردند و مشخص
است که این طرز فکر جامعه ما را در حال حاضر در چه
گرداب عظیمی گرفتار کرده است.برای عبور از فرهنگ
کشاورزی و رسیدن به تمدن لازم است ما از کلیه دانستگیها
چه دانستن های خودمان و چه دانستن های افراد دیگر گذر
کنیم و بجای همه دانسته ها به تفکر در باره هر موضوع
لازم(نه مورد علاقه) به پردازیم و با تفکر به حال و آینده
وارد شویم.تمام و یا بسیاری از دانسته های ما بدون تفکر
در ذهن ما جا گرفته و ما دیگر در قید درست و نادرست این
دانسته ها نیستیم ومتاسفانه همین دانسته ها را معیار شناخت
و قضاوت خود قرار می دهیم و آینده خود را وقف این دانسته ها
می کنیم و وقتی این قضاوت ها و دانستگی ها به نتیجه می رسند
تازه ما متوجه وخامت اوضاع شده و بازهم نمی دانیم که این
نتایج به سبب تصمیم های خود ماست که با توجه به آگاهی کم
و ناچیز ما و با تکیه به دانسته های بی ارزش و نارسا
اتخاذ شده است. گاهی ندانستن موضوعی بسیار مفیدتر
از دانستن ناقص و معیوب آن است. و مسئله دیگر این که
اگر ما بدانیم که در باره موضوعی اطلاعات نداریم شاید
در صدد بر آئیم که اطلاعاتی کسب کنیم ولی وقتی اطلاعات
ناقصی داریم و به نادانائی خود هم واقف نیستیم معلوم
نیست که در صورت نیاز چه تصمیمی خواهیم گرفت
بیائید هر چه زودتر مغز و ذهن خود را از دانستگی های
متراکم و قدیمی وگاهی معیوب پاک کنیم.چشمانمان را
بشوئیم و دنیای تازه و نوئی را از نو ببینیم
ادامه دارد
ادامه مطلب
بدون تردید همه افراد بشر مسائل زیادی را می دانند
و حتی بعضی ها مسائل گوناگون بسیاری را می دانند و یا
می توان به اشخاصی برخورد کرد که در چند رشته، در حد
یک متخصص می دانند. دانستن های ناقص و متنوع مانع
بزرگی در راه پیشرفت و متمدن شدن هستند. علاوه بر این که
دانستگی مانع پیشرفت است اظهار فضل کردن افراد
هم بنوبه خود بر بزرگی این مانع می افزاید . شخص
مسائلی در مورد سیاست می داند و واقعا به درستی و نادرستی
این مسائل واقف نیست. او فقط می داند که چنین مواردی
وجود ،دارد. و یا در مورد چند داروی آنتی بیوتیک ویا
داروهای کم اهمیت چیزکی می دانند .دیگه کسی جلودارشان
نیست در همه جا داروها را تجویز می کنند و دم از اطلاع
و آگاهی می زنند و در مورد مسائل سیاسی فاجعه از این هم
عمیق تر است . در مجالس و محافل گوناگون در مورد
مسائل سیاسی اظهار نظر کرده و احتمالا با دست آویز
قرار دادن یک نقطه ضعف حکومت که همه هم از آن
اطلاع دارند. دادسخن داده و با ابراز مطالب درهم ومغشوش
کلا زحمات میزبان و وقت سایرین را به فنا می دهند.
حالا اگر کسی هم در مقام روشن کردن طرف باشد و یا
بخواهد کمی او را تصحیح کند دیگه واویلا.
گاهی مشاهده می شود که افرادی بخاطر دانائی یک شخص
متخصص پیرو سخت و محکم او می شوند.وحتی در سایر
موارد که او متخصص نیست بازهم از او پیروی می کنند
در زمان شاه مرحوم انواع ریش و موی خوانندگان برای
جوانان الگو می شد و در بسیاری موارد تکیه کلام ها و تیک ها
و رفتارهای خوانندگان وهنرپیشه ها و یا افراد سرشناس
دیگر مورد توجه مردم قرار می گرفت و از آنها تقلید می شد
در باره مکاتب فکری و اندیشه، اوضاع وخیم تر بود و
شخصی مانند علی شریعتی در تمام جنبه ها مورد نظر بود...
ادامه دارد
ادامه مطلب
مطمئن باشید، حتی اگر در قانون هم، مرکزیت قدرت و تصمیم گیری به اشخاص واگذار
گردد باز هم تفکرِ مرکز باور از بین نرفته و فاجعه خواهد آفرید عدمِ قبول تفکرِ مرکز
باور، به معنای هرج ومرج و هرکی هرکی نیست. ولی ممکن است در زمان گذار ناگزیر
باشیم یک دوران هرج ومرج را از سر بگذرانیم. اما حرکت همراه با دانائی و حساب
شده، از فرهنگ کشاورزی بسمت تمدن می تواند فضایِ تنفسِ دیکتاتوری را، در
جامعه بکشدو اصولا در فرهنگی که فقط خدا را فعال مایشا و اول و آخر هرچیز بداند
وباور کند و مرکزیت هیچ چیز زمینی را نپذیرد. امکان نفس کشیدن فضای
دیکتاتورها وجود نخواهد داشت و طبعا هزینه های انسانی و مادی و معنوی که به
مصرف حفظِ هرم قدرت مرکزی می رسد. نیز به صفر خواهد رسیدخدا در فرهنگ
کشاورزی، زائیده نیاز و تصورات و تفکرات جامعه، است و نوعی مخلوق زمینی ها،
بحساب می اید. و مردم در فرهنگ کشاورزی بر این باورند که، خدا مرکز همه چیز
است .اما ذات خداوندِ متعال ،منزه است از هر نوع تفکر و تصور بشری. لذا با توسل
به ذکر سبحان الله باید بدانیم که ما، عبد و بنده خدا هستیم و در هیچ حالتی
تخیلات و تصورات و تفکرات ما در بارهِ خداوند، درست نیست.لذا باز هم می گویم
برای رسیدن به تمدن و عبور از فرهنگ کشاورزی .خدا باوری و ناباوری به مرکزیتِ
هر چیز در زندگی می تواند موثر باشد
ادامه دارد
ادامه مطلب
حتی اگر در قانون هم، مرکزیت
قدرت و تصمیم گیری به اشخاص واگذار گردد باز هم
تفکرِ مرکز باور از بین نرفته و فاجعه خواهد آفرید
عدمِ قبول تفکرِ مرکز باور، به معنای هرج ومرج و هرکی
هرکی نیست. ولی ممکن است در زمان گذار ناگزیر باشیم
یک دوران هرج ومرج را از سر بگذرانیم. اما حرکت
همراه با دانائی و حساب شده، از فرهنگ کشاورزی بسمت
تمدن می تواند فضایِ تنفسِ دیکتاتوری را، در جامعه بکشد
و اصولا در فرهنگی که فقط خدا را فعال مایشا و اول و
آخر هرچیز بداند وباور کند و مرکزیت هیچ چیز زمینی
را نپذیرد. امکان نفس کشیدن فضای دیکتاتورها وجود نخواهد داشت
و طبعا هزینه های انسانی و مادی و معنوی که بمصرف
حفظِ هرم قدرت مرکزی می رسد. نیز به صفر خواهد رسید
خدا در فرهنگ کشاورزی، زائیده نیاز و تصورات و تفکرات
جامعه، است و نوعی مخلوق زمینی ها، بحساب می اید. و مردم
در فرهنگ کشاورزی بر این باورند که، خدا مرکز همه چیز
است .اما ذات خداوندِ متعال ،منزه است از هر نوع تفکر و تصور
بشری. لذا با توسل به ذکر سبحان الله باید بدانیم که ما، عبد و
بنده خدا هستیم و در هیچ حالتی تخیلات و تصورات و تفکرات
ما در بارهِ خداوند، درست نیست.لذا باز هم می گویم برای رسیدن
به تمدن و عبور از فرهنگ کشاورزی .خدا باوری و ناباوری
به مرکزیتِ هر چیز در زندگی می تواند موثر باشد...
ادامه دارد