عمل نوعی تمکین است
نقل از کتاب سفر به دیگر سو نوشته کارلوس کاستاندا
البته هر الگوئی در این مورد بدهم در حقیقت خواننده را از اصل مطلب دور کرده ام .لذا استدعا دارم به این موضوع بیندیشید.و هر نوع برداشتی که از آن دارید صحیح خواهد بود .یک برداشت کاملا اختصاصی همیشه بهتر تز تقلید و پیروی کورکورانه و یا نمایش روشنفکری است.
در اینصورت است که روش مرید و مرادی و امامی و مامومی منسوخ میشود
خداوند در قرآن میفرماید از گناهکاران سئوال میشود و ایشان در پاره ائی موارد به پدران و.....اشاره میکنند
که پاسخ دندان شکنی دریافت میکنند.
اگر قرار است که من شخصا پاسخگوی اعمال خود باشم و در این راه سخت کسی کمکم نکرد.پس مسئله پیروی و مامومی ملغی است
از هر جای زندگی که عاشقی را شروع کنیم دیر نیست
کسانی که برای عاشقی شرایط تعیین میکنند و حتی مشخصات
معشوق احتمالی را میدهند. خودشان نمی دانند اما ایشان دیگر
و هرگز تا آخر عمر از نعمت عاشقی بهره نخواهند برد
عاشقی به معنای صاحب شدن و یا صاحب داشتن و فدا شدن
و فدا کردن نیست
عاشقی حتی در دوست داشتن زیاد ....نه دوست داشتن خیلی زیاد
هم متجلی نمی شود
کسی که عاشق است رسیدن و نرسیدن .بودن و نبودن .بهره مند
شدن و نشدن حتی وصل و هجران برایش یک معنا دارد
عاشق از اینکه به مرتبه متعالی و بالای دیدن (دیدن واقعیت) میرسد
راضی است.
عشق یعنی اینکه انسان به عمق و ظرفیت وجود خود آگاه شود و بفهمد
که تا کجای جهان هستی را میتواند به بیند واقعی ببیند
اینکه عجله باعث شده که کم حوصله شویم و یا کم حوصله گی دلیل
عجله ماست زیاد تفاوت نمی کند
بیاد دارم که کتابهای پلیسی میکی اسپیلین را یک شبه میخواندم چون هر
کتاب برای یکشب یک ریال کرایه داشت و من اگر یک شبه کتاب را
میخواندم کلی در هزینه هایم صرفه جوئی میشد
عجب حوصله ائی داشتیم . بعضی وقتها قصه های کتاب را خلاصه
برای دوستان هم تعریف میکردیم
بیاد م آمد که در دوران دبیرستان سیکل اول دبیر املا(دیکته) از کتاب
کلیله و دمنه بما املا میگفت.واقعا این کم توجهی به ادبیات ایران و سست
شدن بنیان افتخار آفرین ادب پارسی ناشی از خیانت معلمین و دبیران
و استادان ادبیات فارسی است.
من هر چه عشق دارم ارثیه عزیزی است که از معلمان ادبیات
به من رسیده
شاید نوه و یا نتیجه این آقایان خواننده وبلاگ باشند اگر زنده هستند
به ایشان بگویئد که من دوستشان داشته و دارم
آقایان خییر- دیانت- زینلی- رستگار دبیرا ن ادبیات سالهای 1345
تا سال 1351دبیرستان ششم بهمن
درود بر همگی
یک جام نوش کردی و مشتاق دیدمت
جامی دگر بنوش که شیدا ببینمت
در رهگذر عمر بسیار شگفتیها که با انسان برخورد میکند.
عمری در رویای عشقی زیبا و جانسوز که بتوان سر برشانه اش
گذاشت و غم را گریست انتظار کشیدم
از رنگها گریختم در بیرنگیها فرو رفتم و همیشه نور مانند گلوله ائی
زیبا همانسان که از جلوی گربه ائی بازیگوش میگریخت از میان
دستان منهم میگریخت
زمانی که جان بر لب معشوق را به جان وعده میدادم او خنده بر لب
تمام دروغهای وجودش را نمایان میکرد
بسیاری نه از روی زشتی که از ذات نادان مرا آزردند ووو
چرا باید از زشتها بگویم درست زمانی که عطر یک دوستی پاک به
مشامم میرسد.
آیا من میتوانم نیکو باشم آنچنان که لوح ضمیر او پاک است پاک پاک پاک
ندا که اینطور میاید
یک جام نوش کردی و مشتاق دیدمت
جامی دگر بنوش که شیدا ببینمت
در رهگذر عمر بسیار شگفتیها که با انسان برخورد میکند.
عمری در رویای عشقی زیبا و جانسوز که بتوان سر برشانه اش
گذاشت و غم را گریست انتظار کشیدم
از رنگها گریختم در بیرنگیها فرو رفتم و همیشه نور مانند گلوله ائی
زیبا همانسان که از جلوی گربه ائی بازیگوش میگریخت از میان
دستان منهم میگریخت
زمانی که جان بر لب معشوق را به جان وعده میدادم او خنده بر لب
تمام دروغهای وجودش را نمایان میکرد
بسیاری نه از روی زشتی که از ذات نادان مرا آزردند ووو
چرا باید از زشتها بگویم درست زمانی که عطر یک دوستی پاک به
مشامم میرسد.
آیا من میتوانم نیکو باشم آنچنان که لوح ضمیر او پاک است پاک پاک پاک
ندا که اینطور میاید