آی ادما آی کامپیوترآی اینترنت آی وبلاگ ها
دمتان گرم
آدم هر شب مطلبهای تازه که انگاری نون سنگک کنجیتی هستند
را تازه تازه می خوره (می خونه) تا حالا هیچ دستگاهی نتونسته
افکار بشری را به تازگی و طراوت بدست مصرف کننده برساند
بشتابید و در انتشار افکار زیبا و حتی نا زیبایتان تامل نکنید
دیگران را محروم نکنید از شنیدن ساز زیبتی دلتان
مطلبی خواندم از خانم مهدیه امین زاده
به آدرس tandis60.persianblog
خودتان سری بزنید و بخوانید
البته این اولین مرتبه است که من از وبلاگی تعریف میکنم در
حالیکه لینک دادن را بلد نیستم
خانم امین زاده دیگه مردم وقت روشن شدن چراغ پس از ناسزا
به ........و وزیر نیرو به روح ادیسون رحمت می فرستند
وسعت نظر لازم است ولی به این منظور نگفتم که من وسعت نظر دارم.
بیشتر اوقات من بصورت الهام چیز مینویسم لذا نوشته های خودم بعد از
نوشته شدن برایم تازگی دارد
حالا اگر اجازه میفرماید مطلب را ادامه بدهم
وسعت نظر میخواهد که آدم مثل دو هزار سال پیش
یکدفعه نگوید پس اینکه جبر است و یا تکلیف
اختیار چی میشود
دنیا از منظر جبر و اختیار یک دنیای کوچک و
حقیر است در حالیکه از منظر پیشنهادی من شاید
بهتر بشود به ان نگاه کرد
در دنیا هر چیز ممکن که امکان بروز پیدا کند
ظهور کرده ویا خواهد کرد. مثلا از نظر صنایع
و سایر عوامل وابسته امکان ساخت یک
هواپیمای غول پیکر بنام گالکسی وجود داشته
پس این هواپیما ساخته شده است
حالا واقعا چه چیزهائی در رده غیر ممکنها
قرار دارد بسیر
دسته بندی مشکلی را تشکیل میدهد
هر چیز واقعا غیر ممکن در عمل و در تصور
و در زمان غیر ممکن خواهد بود و این جمله
نمی تواند انسانهای آگاه را بخود مشغول کند
که تصور غیر ممکن محال نیست.
اگر چیزی در تصور انسان امکان حضور پیدا
کند بهر حال وجود دارد فقط تراز وجودی
و یا نشائ وجود آن با بقیه چیزها متفاوت است
منظور من از غیر ممکن همان غیر ممکن در
همه زمینه ها و شکلهای ممکن وجود است
ادامه دارد....................
دوستی داشتم .او کسی را دوست داشت.زمانی بر این دوستی گذشت
دوستیشان افزون شد. همه دوستان به این رابطه غبطه میخوردند.
مدتی گذشت .احوال دوستم دگر گون شده بود و هیچ نمی گفت!
روزی در حالتی احوال معشوق را از او پرسیدم
اشکی ریخت و گفت:
یاد معشوق و محبت او شبانه روزم را پر کرده بود تا در ملاقاتی به
او گفتم ای جان از تو میخواهم یک قطعه عکس از روی ماهت بمن
بدهی تا مونس تنهائیم باشد
محبوبم نگاهی از تعجب به من انداخت و رفت و دیگر از او خبری
ندارم
پرسید تو میدانی چرا؟؟؟؟؟
شما چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شوری در دل دارم
این دل خوب من است دلی که با او هستم احساس پیری
نمی کند .هنوز به دیدار می اندیشد.هنوز در تب وتاب است
هنوز از اینکه این دیدار آخر باشد نگران است
بخدا این دل از بهترین خاک زمین است.خاکی که باران عشق
بر آن باریده و وجودش از عشق سرشته شده. آنچنان عشقی که
باید در افسانه ها نشان از آن گرفت
نیم ساعت با معشوق بودن حتی بدون چشیدن جرعه ائی اب و خورد ن هر چیزی
گشتن در جاده های باریک و بیابانی و از عشق گفتن بدون
هیچ حسرتی
من میدانم و به او هم گفتم که هیچ کس به اندازه من نمی تواند او را دوست داشته باشد
و او فقط گفت میدانم
بغض سختی داشت و گفتم که بگوید به امید دیدار و او
گفتتتتتتتتتتتتتتت بهههههههههههه امیددددددددددددد
نمی خواهم عاشقی را فراموش کنم
با عشق بهتر میتوان به جهات اتدیشید
ندا بخدا انتظار مرا میکشد فکر نکنی نگران جواب منفی هستم نه نگران قضاوت تو هستم
نگران آنهمه هماهنگی تو هستم که بسیار فداکارانه و زیبا بود