در روزنامه همشهری مقاله و یا خبری بود
که نوشته شده بود یک سرهنگ که در مورد مسائل
عراق در وب سایت خودش مطلب نوشته بود موضوع نوشته اش
مورد توجه کنکره قرار گرفته و کلی سر و صدا ایجاد کرده
آهای خوانندگان عزیز من هر چه افشا میکنم مورد توجه دیوان محاسبات
قرار نگرفته است
اینست تفاوت ایران و امریکا
دلم میخواست اهالی خوابآلود دیوان محاسبات
این مطالب را بخوانند
اولا که چه بخوانند . چه نخوانند من این مطالب
را بازتر و مستند تر در کتابی منتشر خواهم کرد
اما اطلاع رسانی از این طریق انسان را به باور
جدیدی میرساند
ثانیا من شاغل رسمی و عنوان دار بوده ام ودر
زمان تصدی آن موقعیت به موارد برخورد کردم
که علیرغم زحمات ظاهری بعضی از جاها کار
به نتیجه مطلوب نرسید. در حقیقت کار فدای
نام و ننگ و روابط شد.
من اهل ننه من غریبم نیستم. اما آنچه را که
از مدارک دیدم و شنیدم میگویم البته در حد
امکان اطلاعات طبقه بندی شده را در این
بصورت قابل استفاده نمی آورم
پیر مردی از بلندای چها پایه ائی سقوط کرده
این پیر مرد تریاکی مفلوک گذشته ائی دردناک
و سخت را پشت سر گذاشته. او مرگ دو
دختر خود را در طول یکسال دیده و فرزند
پسرش با دزدیدن ماشینش هزینه سفر به
خارج تامین و حدود بیست سال است که رفته
و هیچ خبری از او ندارد
آخرین فرزندش که دختریست در حال حاضر
با مادرش که زن دوم مرد است در یکی از
روستاهای اطراف تهران زندگی میکنند
پیر مرد بیمه تامین اجتماعی است.تا حالا او
را به دو بیمارستان تامین اجتماعی برده ایم
ولی او را نپذیرفته اند.
حتی پزشکان(؟؟؟؟؟؟؟) اورژانس او را معاینه
هم نکرد ه اندفقط پس از دیدنش میگویند بخش
مغز و اعصاب نداریم. او با تنی ضرب دیده
و مصدوم در رختخواب افتاده و خودش را
خیس میکند
میتوانید برای او دعا کنید
مرا هم دعوت کرده بودند.دیشب را میگویم
یک گرد همائی بود که هر کس سهم خودش
را باید میداد.بانی جلسه پیش بینی کرده بود
صد نفری خواهند آمد.اما حدود هشتاد نفر
آمدند باز هم عالی بود.
جلسه از ساعت هفت شب شروع شد در
سالن باغ جنت خیابان نیروی هوائی .
تعدادی از پرسنل باز نشسته امور مالی
نیروی هوائی که زنده بودند؛وقت داشتند؛
بیمار نبودند؛عروسی نبودند؛عزا نداشتند
؛در بیمارستان بستری نبودند آمده بودند.
نگاهها آشنا بود ؛در دلها بسته ؛صورتها پیر
چروکیده.بدون ادعا ؟ بدون تعارف؟
بعضی از اینکه هنوز اسمشان در خاطرم مانده
خوشحال بودند و من از زنده بودن همه اشان
دلشاد.
بازنشستگی ؛عجب دنیای غریبه ائی
اگر بار دیگر بدنیا بیایم میروم آخوند میشوم
که عمرا باز نشستگی نداشته باشه و ایضا
کار و نگرانی بازار
حکمت گفتار؛عالمان راست
حکمت کردار؛عابدان راست
حکمت دیدار؛عارفان راست
سخن پیش سخندان گفتن
بی ادبی است!
مگر بطریق عرضه کردن
ورق خودبر میخواند
یعنی هر چه او نداند؟ نباشد!
اگر چه بودی و آفتاب بودی!!!!!!!!!!!