Archives    آرشیو

Archives آرشیو

This blog is the archive of my old blog - I am recently publishing articles in English translation
Archives    آرشیو

Archives آرشیو

This blog is the archive of my old blog - I am recently publishing articles in English translation

سید

من منتسب به امامان و اصطلاحا سید هستم

اولا احراز شخصیت حقیقی در حال حاضر هم چندان کار راحتی نیست

.


ثانیا نام بزرگترین مرد تاریخ ما از نظر سجلی و شهرت یکی نیست

.


همچنین نام خونخوارترین مهره نظام که با ادامه جنگ ملیونها جوان را کشت دوگانه است


پس بسادگی میتوان نتیجه گرفت که فرضا هزار سال پیش اگر مرد عربی به یک ده و یا شهری وارد میشده


میتوانسته ادعا کند که فرضا فرزند یکی از امامان است و الی آخر


بنظر میرسد اعرابی که دارای آلت تناوری بوده اند راحتتر میتوانستند ادعای خود را ثابت کنند


تازه اولاترش اینکه قران و اصل اسلام چندان عنایتی به اینگونه امور نداشته و در پاسخ حضرت ابراهیم

(

ع)


خداوند میفرماید عهد من به ظالمین نمی رسد


پس بهتر است برابر نص قران همان ارزش ان اکرمکم عندالله اتقیکم را منات قرار دهیم

محاکمه

دراجتماع گاهی درس های فراموش نشدنی وجود دارد که ینظر میرسد اگر با دقت به موضوع نگاه کنیم موفق خواهیم شد تئشه ائی بزرگ از تجربه و مشاهدات را استفاده کنیم

یکی از درسهای خوب و قابل توجه مخالفت بی سازمان و فزری مردم با جکومت است مردم ایران بهر دلیلی از عملکرد جمهوری اسلامی راضی نیستند

این مردم بدون اینکه واقعا رهبری داشته باشند بطور اتو ماتیک با خواسته ها و راهنمائیهای نظام مخالفت میکنند هر طرح و برنامه ائی را در هر مرحله ائی که باشد با شکست مواجه میکنند

ادامه این فرایند موجب افزایش سرسام آور هزینه ماندگاری رژیم برای سردمداران میشود و آنقدر این هزینه گران میشود که دیگر بسیاری از سردمداران هم جرئت ادامه دادن خود را از دست خواهند داد از طرفی خواسته ها و مسائل مردم هم روز به روز قانونمند تر شده و دیگر رژیم نمی تواند با اعلام راه پیمائی مخالفان را عقب براند

سر دمداران باید متوجه باشند که متاسفانه این معضل تنها یک راه حل دارد


محاکمه علنی مسئولین قبلی که موجب ریشه گرفتن این همه بدبختی شده اند


 

محاکمه رفسنجانی میتواند بعنوان فتح باب و هدیه به مردم ایران باشد

نمیخواهم

این داستان مسخره وبلاگت را دیدم قشنگ است و از این ..شعرها دیگر چیست اگر راست میگوئی نشان بده که مطلب را فهمیده ائی لطفا از این پیامها برای من یکی نفرست

نویسنده


بهترین موضوعات برای نوشتن و اعلام کردن چیست؟

 

هر کسی که وبلاگ مینویسد حتما میداند و قبول دارد که

 

برای گفتن حرفی دارد.

 

توجه خوانندگان به نوشته ها شاید مهمترین دغدغه نویسنده

 

باشد و نویسندگان دوست داشته باشند مظرات دیگران را

 

در مورد نوشته خود بدانند

 

من عرض میکنم نویسند میتواند به اندازه هزار سال و یا

 

حتی بیشتر صبر کنند .نویسندگانی که در ناشناخته ها

 

خطر میکنند و از عالم های دیگر خبر میاورند و دروازه

 

دنیاهای دیگر را می گشایند باید بدانند که

 

نویسنده مسافر زمان است و مسافرینی که از زمانهای

 

دورتر و عجیب تر میایند باید این فرصت را به خوانندگان

 

خود بدهند تا ایشان بتوانند با اخبار آن دنیاها ارتباط

 

بر قرار نمایند

 

البته اخبار ژورنالیستی متفاوت بوده  مربوط به اتفاقات

 

افتاده قبلی است که شاید حس کنجکاوی افراد را

 

بسرعت اقناع کند

 

ارتباط با موضوعی که نویسنده انتخاب میکند باید ممکن

 

باشد ولی اینکه مردم زمان او امکان شناخت و ارتباط را

 

پیدا خواهند کرد یا نه بیشتر به دیگران مربوط است

 

و نویسنده اگر پخته و با  آگاهی باشد از اینکه مطلبش

 

مورد توجه خوانندگان قرار نمی گیرد نمی ترسد

 

عقب نشینی نمی کند

 

ادامه مطلب باشد برای بعد

 

توضیح عدم ارتباط با نوشته ربطی به شعور و درک

 

خوانندگان ندارد و به مسائل متعددی بستگی دارد

 

البته که همه انسانها شریف و فهیم هستند

سالمندان


پس از فشار زنگ. آیفون بصدا در آمد

 بفرمانید

من.....هستم .سلام آقا وقت ملاقات گذشته

من از شهرستان آمدم

بفرمائید.

یک پیر زن که شلوار گشادی پوشیده . گشادی

دور کمرش را با سنجاق قفلی گرفته بود چهره اش

در کنار پرستار جوان نمایان میشود

جواب سلام من را داد یا نه یادم نیست

پرستار درب حیاط را پشت سر ما قفل کرد

از چند پله کم بالا رفتیم از جا کفشی دم پائی

برداشتیم و کفشهایمان را با دمپائی عوض کردیم

در اواسط راهرو دوسه پله که پیرزنی روی

آن نشسته بودبچشم خورد بمحض دیدن ما از  ته دل

 خندید و چهار دست و پا بطرف ما پرواز کرد

در کنار و پائین پله ها بهم دیگر رسیدند  و

و یکدیگر را در آغوش کشیدند

پیرزن تازه از حمام آمده بود زمانی که مشغول

استحمام بوده وقت نهار شده و پرستاران غذایش

را روی تختش گذاشته بودند مادر و پسر سخت

از یکدیگر احوالپرسی میکردند و چه توانی داشت

پسرکه انفجار بغض خود را در تمام مدت ملاقات

نگه داشت .

پیرزن از من با لبخند و مهربانی در حالیکه

 بزرگمنشی همیشگی را نمایش میداد مفصلا

 احوالپرسی کرد پاسخ ایشان چندان آسان نبود

من قدرت نگه داری تاثرات خود را نداشتم

هفت یا هشت پیرزن در یک اطاق طبقه اول

خانه سالمندان زندگی را بدوش میکشیدند

یکی کاملا کر و کور و سخت پیر بود

پیرزن دیگری در تمام طول ملاقات مادر

خودش را میخواست

یکی از پرستاران به او گفت مادرت در آسمان

است و او حیران ساکت ماند

پیر زن اول که در حیاط او را دیده  بودیم در

طول گفتگوی مادر و فرزند میامد کنار ما و

میرفت

چندین خانم پرستار  جوان و یک پرستار میانه

سال و یک آقا که کارش احتمالا در آن خانه بصورت

تمام وقت نبوده و بر حسب ضرورت آمده بود تا

کاری از خانه را انجام دهدکادر خدمتگزاران خانه را

تشکیل میدادند

بسیار مهربان و آزاده و زحمتکش بودند و هیچ تظاهری

هم در بین نبود چون سختی کار هر نوع تظاهرو فریبی را

از بین میبرد

آن پیرزن شلوار پوش کم کم خودش را بما نزدیک میکرد و

احوالپرسی میکرد و با زبان نگاه منتظر احوالپرسی ما بود

فرزند به مادر خودش گفت مادر غذایت را بخور سرد میشود

مادر پاسخ داد شما نهار نخورده اید من نمی توانم بخورم

سراغ غذا نرفت اما عیادت دخترش و چند نفر دیگر را

که در هفته قبل آمده بودندبه پسرش اطلاع داد

عجب مقاومتی میخواهد که انسان ناگهان مهار اشک را رها نکند

اما در رفتار و چهره پیرزنان هیچ دلیل و رد پائی از مجوز گریه

 به دیگران مشاهده نمی شد.

کسی با حسرت به آمدن ما نگاه نمی کرد هر چند هوشیار ترینشان

مادر دوست من بود

خداحافظی رهائی از چنگال تمام احساساتی بودکه انسان تصورمیکند

 میتواند نادیده رهایشان کند

هوا از جیوه بود و زمین پر کشش و روح در تلاطم .آیا این زنان از

وضعیت خود راضی هستند؟؟؟؟؟

فرزندان و هوشیاران وابسته به این خانمها با تحمل هزینه های نسبتا

گران نسبت به حفظ شخصیت و غرور مادران خود اقدام کرده اندزیرا

نگاه نگران و فراری نوه ها کمتر پیام دلسوزی و رضایت دارد و

میهمانان هم اغلب یادشان میرود به مادر بزرگ عرض ادب بکنند

و عروس خانه غافل از فردای خود کم خونی و عصبی بودن را با

 مردشان مرور میکنند

و با این حال خانه سالمندان مفری است که فرزندان مادران پیر

 خود را از رنج غریبگی در میان فرزندان نجات میدهند و عجیب

اینکه آن پیرزن شلوار پوش موقع خداحافظی  تا پشت دستان پرستار

آمد و با زبان ترکی تکرار میکرد که اینها فامیلهای منند

بگذار دنبالشان بروم . و چه ولعی داشت که به زندگی قبلی باز گردد

حتی اگر شده به بهانه آشنائی باغریبه ائی که مادرش را در پشت

 بغض هاو ناگزیری ها گذاشته و مادرش از اوج ناتوانی نگاه التماس

 آمیزش را به موزائیک ها دوخته تا مبادا که پسرش از نگاه او

 حسرت پرواز رابخواند

 و پیر زن شلوارپوش است که فریاد بر نخواسته از حلقوم مادران

 خاموش و خواب . کر . کور و نیمه هوشیار را برای ابدوبال

 گلوی من مادر مرده کرده